بررسي گذراي يك بولتن محرمانه و مونتاژي
با بررسي و تحليل اوليه پرونده هاي امنيتي ويژه و نحوه برخورد برخي از باندهاي مرموز امنيتي با متهمين اين پرونده ها كه اغلب طيف روشنفكر، متفكر، اهل قلم و معلمان و دانشجويان جامعه را دربرمي گيرد، مي توان به بازيابي مجموعه عناصر ثابتي را در ميان آنها پرداخت. تهيه بولتن هاي محرمانه و پخش آن ميان مقامات و مسئولين كليدي نظام و طيف تاثيرگذار و تصميم گيرنده حكومتي و خصوصاً مراجع مذهبي، به عنوان يكي از عناصر ثابت برخورد و از روش هاي مرسوم جلادان انديشه و تفتيشگران عقيده در راستاي تئوري القاي توهم توطئه محسوب مي شود. اين بولتن هاي محرمانه كه با تكيه بر روش هاي تحريف و مونتاژ تهيه مي شوند، جزئي از يك برنامه از پيش طراحي شده و قطعه اي از پازل تخريب و ترور سركوبگران را شكل داده است. قدمي كه اگر بتواند به خوبي در مسير مورد نظر راهبرد شود، تعيين كننده قدم هاي بعدي پرونده و ساير پروژه هاي برخورد خواهد بود. اين بولتن هاي مونتاژي كه مي تواند يك جزوه كم حجم حاوي اطلاعات ويژه يا يك فيلم محرمانه باشد يا حتي در شكل نامحسوس آن در قالب يك روزنامه يا نشريه عمل كند، يك ماموريت واحد را دنبال مي كند آن هم توجيه تحريفي مخاطبين اختصاصي اين بولتن ها از طريق شستشوي مغزي نرم. اين شيوه كه در تئوري هاي جنگ رواني تحت عنوان مديريت برداشت ها و قضاوت هاي مخاطب [1] شناخته مي شود، تفاوت عمده اي با ساير عمليات رواني دارد از اين جهت كه ديگر سيبل هدف، اذهان عمومي نيست بلكه در آن به طور ويژه ذهن مقامات ارشد و سران و تصميم گيرندگان كشورها نشانه مي رود. در ايران مشاهده مي شود كه اين بولتن سازي هاي تحريفي از دوران پيش از بازداشت، در حين و بعد از آن در اشكال مختلف همچنان ادامه دارد. تحليلگران چنين پروژه هاي مافيايي، روزنامه كيهان را يك شبه بولتن اطلاعاتي مي شناسند كه با بسترسازي ها و زمينه سازي هاي رواني و حمله هاي قلمي به سوژه مورد نظر، مقدمات حملات قضائي را فراهم مي كند. سپس ديده شده است كه دست اندر كاران همان پروژه هاي تخريبي، به دور از نظر مردم، به تهيه فيلم هايي تخريبي از سوژه هاي مورد نظر اقدام مي كنند كه نمونه هاي چنين اقداماتي را مي توان در پرونده هاي قتل هاي زنجيره اي دهه هفتاد و ساخت فيلم هاي مونتاژي از روشنفكران در قالب برنامه هاي هويت و چراغ مشاهده كرد كه زير نظر سعيد امامي تهيه مي شدند. در نمونه تازه اي از اين دست برخوردها، مي توان به پرونده استاد فتاح (معروف به ايليا. ميم) رهبر جوان جمعيت ال ياسين اشاره كرد. بعد از انتشار اولين كتاب از سخنراني هاي استاد ايليا «ميم» معلم بزرگ تفكر در سن 23 سالگي و در سال 1377 و پس از اعلام پيروي جمعيت كثيري از جامعه بويژه فرهنگيان، دانشجويان و اصحاب قلم و فكر، موج روزافزوني از ترور رواني استاد ايليا «ميم» در سطح كشور و بويژه در تهران آغاز شد. تخريب و ترور شخصيتي ايليا «ميم» با اهداف معلوم و توسط مراكز مشخص انجام مي شد كه در رأس آن بخش برخورد با جريانهاي معنوي و اقليتهاي مذهبي قرار داشت. موج گسترده اي از اين تخريب ها با شروع آن از روزنامۀ كيهان آغاز شد. روزنامۀ كيهان در چند نوبت بصورت كاملاً مستقيم و غيرمستقيم استاد ايليا «ميم» را مورد آماج توهين و فحاشي و تهمت قرار داد و از نهادهاي امنيتي و قضايي درخواست كرد كه در اين رابطه واكنش نشان دهند. مدتي بعد، كيهان كه سابقه اي بسيار طولاني و پرفراز و نشيب در تخريب شخصيتهاي بزرگ و مردمي دارد، اعلام كرد كه شعبه اي ويژه در دادگاه براي شكايات مردم از استاد ايليا «ميم» معلوم شده است و هر كس كه شكايتي از ايشان دارد، سريعاً به شعبۀ ششم دادگاهي كه كيهان مشخص كرده بود مراجعه كند. بعد از اين تهاجم مستقيم كه توأم با انواع فحاشي ها و توهين ها بود ديگر روزنامه ها و رسانه هاي همگرا با كيهان تهاجم جديد و مستقيمي را آغاز كردند. بعد از كيهان و روزنامه هاي اقماري آن، اينترنت دومين ميدان تاخت وتاز بود. اما پس از گذشت چند ماه، نه تنها مردم از معلم بزرگ تفكر، ايليا «ميم» شكايتي مطرح نكردند بلكه اقبال و استقبال عمومي از ايليا بيشتر شد و اين مصادف بود با زماني كه قرار بود جلسه اي با فراخواني شاگردان و پيروان استاد ايليا «ميم» در استاديوم آزادي برگزار شود. آخرين سخنراني عمومي ايليا مربوط به سال 1384 در استاديوم شهيد شيرودي بود كه درهمان زمان هم برخوردهاي پراكنده و حتي فيزيكي با استاد ايليا«ميم» صورت گرفت كه به دليل موضع گيري قدرتمند مردم، بي اثر ماند. بعد از فراخوان عمومي و اصرار كيهان مبني بر شكايت مردم از ايليا و پس از آنكه معلوم شد هيچ شكايتي برعليه استاد ايليا «ميم» طرح نشده است، دادگاه پرونده را مختومه اعلام كرد. بلافاصله پس از بسته شدن اين پرونده خودساخته، مأموران بخش برخورد با جريانهاي معنوي و جنبش هاي ديني كه اصطلاحاً بخش اديان و اختصاراً « اِبا» [ادارۀ برخورد با اديان] ناميده مي شوند، با تهاجم به محل سكونت ايليا وي را دستگير و روانۀ زندان انفرادي 209 نمودند و امروز نزديك به شش ماه است كه استاد بزرگ تفكر ايليا «ميم» كماكان تحت شديدترين شكنجه ها در زندان انفرادي 209 نگهداري مي شود. از ماه گذشته اين خبر منتشر شد كه بولتني مونتاژ شده با كد محرمانه توسط ادارۀ اديان در بارۀ معلم بزرگ تفكر ايليا «ميم» طراحي و به برخي از افراد ارائه شده است و از اين افراد خواسته شده كه در بين مردم پخش كنند و با استناد به اين بولتن مونتاژي با بخش امنيتي اديان كه مسئوليت برخورد با اقليتهاي مذهبي و جمعيتهاي معنوي را بعهده دارد، همكاري كرده و به پروژۀ تخريب شخصيتي ايليا وارد شوند. بعد از مراجعۀ برخي از شاگردان معلم بزرگ ايليا «ميم» به برخي از مسئولان حكومتي براي ملاقات با او و رسيدگي عادلانه به پروندۀ او تعدادي از اين ملاقات شوندگان بطور ضمني يا مستقيم خبر از بولتني دادند كه اِبا [ادارۀ برخورد با جريانهاي معنوي و جنبش هاي ديني] در بارۀ ايليا «ميم» طراحي كرده است. روز گذشته قسمتي از اين بولتن مونتاژي كه با استفاده از موبايل و از روي صفحۀ كامپيوتر ضبط شده بود، به دست ما رسيد و اكنون با توجه به آرشيو فيلم هاي مستند و فيلم هاي سخنراني و گفت و شنود ايليا «ميم» و با نگاهي به آنچه موجود است و آنچه گويندگان در اين باره گفته اند، به بررسي گذراي اين بولتن مونتاژي مي پردازيم. لازم به ذكر است كه بسياري از قسمتهاي اين بولتن برش هايي از فيلم هاي مصاحبه با استاد ايليا «ميم» و مجموعۀ فيلم ها و تصاويري است كه بخشي از آن در يورش گستردۀ مأموران بخش اديان به منزل استاد ايليا «ميم» بدست آمده است. جاي خوشبختي است كه مجموعه كامل اين آرشيو كه حجم آن بارها از موارد موجود در بخش اديان بيشتر است در اختيار شاگردان استاد قرار دارد. اكنون بررسي بولتن مونتاژي كه بخش عمده آن بصورت فيلم تهيه شده است: 1- تصوير نامه هاي خصوصي و شخصي همسر ايليا به او كه سالها قبل از ازدواج براي ايليا ارسال كرده است. اين نامه ها به خط همسر ايليا مي باشد و بيانگر آن است كه بين ايشان و استاد از سالها قبل از ازدواج ارتباطي دوستانه برقرار بوده است. همين ارتباط دوستانه و معمول قبل از ازدواج ( كه از سن دوازده سالگي آغاز شده) بعنوان مدركي جهت ضد مذهبي نشان دادن ايليا مطرح مي شود. با اين توضيح كه چگونه ممكن است يك فرد متشرع و مذهبي از سالها قبل از ازدواج، با همسر خود، كه البته در آن شرايط نامحرم محسوب مي شده است، ارتباط دوستانه داشته باشد. 2-عكس هايي از استاد در شمال و كنار دريا به همراه كودك و همسر خود كه معلوم نيست بولتن سازان اِبا (دايرۀ مذاهب در ساواك سابق) از اين طريق مي خواهند چه چيزي را القاء كنند بولتن سازان اِبا (دايرۀ مذاهب در ساواك سابق) از اين طريق مي خواهند به بيننده القاء كنند كه ايليا فردي خوشگذران است. برخي از اين عكس ها ايليا را بدون لباس (با لباس شنا) نشان مي دهد و به بزرگ كردن آرمي كه روي لباس شنا (مايو) است مي پردازد. اين آرم تعدادي ستاره است كه در نگاه اول پرچم آمريكا را تداعي مي كند اما هيچ شباهت منطقي اي با پرچم آمريكا ندارد. اين آرم روي بسياري از لباس هاي شنا (مايو) است كه در بازارهاي ايران به فروش مي رسد. اما مونتاژكاران بخش اديان سعي دارند به بيننده بدون آنكه جملۀ مستقيمي بگويند القاء كنند كه اين فرد داراي گرايش هاي آمريكايي و معتقد به اسلام آمريكايي است. واژه هايي كه در نقاط ديگر فيلم توسط گويندۀ متن بيان مي شود. 3-صداي ايليا كه با لحني كودكانه و بازي وار با فرزند دوسالۀ خود حرف مي زند اما اين صدا كه با حذف صداي كودك ايشان ارائه مي شود و بعنوان جواب به سوال يكي از شاگردان ميكس شده است، مدركي دال بر مسخرگي و لودگي معرفي مي شود. 4-دستخط هايي در بارۀ مسائل شخصي، خصوصي و خانوادگي كه بصورت كپي تهيه شده است و بولتن سازان به طرز مشكوكي اصرار مي كنند كه اين دستخط هاي شخصي و خصوصي كه در بارۀ مسائل معمول خانوادگي است مربوط به ايليا مي باشد. اين مطالب حاوي مسائلي بسيار معمولي و عادي است كه باز هم معلوم نيست بولتن سازان با چه انگيزه اي از آن استفاده كرده اند. اما مسئله اصلي در آن است كه بولتن سازان و جعل كنندگان به طرز مشكوكي اصرار دارند كه اين دستخط مربوط به ايليا است در حالي كه كساني كه اين دستخط ها را ديده اند و پيش تر دستخط ايليا را نيز ديده اند تصديق مي كنند كه اين دو دستخط كمي به هم شباهت دارد اما به هيچ وجه دستخط ايليا نيست. برخي از مطالب شاخص كه از طريق تصوير اين دستخط ها نشان داده مي شود: نامۀ فردي كه دو تن از برادران خود را تهديد كرده است و به آنها گوشزد نموده است كه اگر از آزار و اذيت مادرشان دست نكشند زمينگير خواهند شد (تيتري كه در اين لحظه روي صفحه مي آيد: تهديد به مرگ ). دستخطي از يك دعا كه در كنار جلد يك كتاب نوشته شده است. با توجه به تاريخ، ظاهراً اين دستخط مربوط به 16 سال قبل است. محتواي دستخط « گناهان مرا كه مي دانم بسيار است ببخش. مرا با نگاه بخشش خود ببين و به چشم عدالت نگاه نكن». قبل از نشان دادن اين دستخط از مناجات اين تيتر روي تصوير فيلم بولتن ظاهر مي شود: اعتراف قديس بزرگ!!! فرض را مي گيريم كه اين دستخط مشكوك كه شباهت به دستخط ايليا دارد اما تطبيقي با آن ندارد، دستخط ايشان باشد. ما كه انسانهايي معمولي هستيم ايشان هم بارها در بارۀ خود در جلسات عمومي فرمودند كه نه قديس هستند و نه آدمي مذهبي. در همان كتاب زمان 23 سالگي هم موضوع تصريح شده است. از طرفي آيا با اين روش نمي شود همۀ مردم جهان و همۀ مردم اعصار و حتي همۀ انبياء و اولياء خدا و حتي پيامبران بزرگ خدا را زير سوال برد؟ حتي دعاهاي انبياء بزرگ سرشار است از طلب عفو و بخشش و آمرزش از گناه. يكي از واضح ترين اين سندها مفاتيح الجنان و صحيفۀ سجاديه و از همه مهمتر آيات قرآني است. 5-عكس مربوط به حضور استاد در يك مجلس كه ايشان در حال برگشتن به سمت عقب و به جانب كسي مي باشند كه ايشان را صدا زده اند اما زير عكس نوشته اند كه او در مجلس عروسي است و در حال رقصيدن است. مجموعة كامل اين عكس ها و هر دو حالت اين عكس در آرشيو ال ياسين موجود است. همچنين فيلم كامل اين مراسم موجود مي باشد كه هم فيلم و هم عكس به وضوح، واقعيت اين عكس را توضيح مي دهد. اين عكس مربوط به 12 سال پيش مي باشد و حضور ايليا را در يك مراسم جشن نشان ميدهد. اما بر فرض كه ايشان در يك مجلس عروسي بوده و همراه با شادي سايرين رقصيده باشد، برفرض كه چنين باشد، اين كار متناقض با كدام تعليم يا ادعاي ايشان است؟ اين كار چه تناقضي با زندگي ايشان يا مردم ايران يا مردم جهان يا تاريخ بشر دارد؟ 6-فيلم هايي از گزارش هاي مستند مردمي در بارۀ وقايع و تجربياتي كه در ارتباط با ايليا تجربه كرده اند. در بولتن، فيلم تعدادي از گزارش ها پخش مي شود و سپس بعد از هر قطعه فيلم، برش هايي از فيلم هاي [دزديده شده] ايليا يا فيلم هاي همان گويندگان پخش مي شود كه در تناقض با آن گزارش ها قرار دارد. مثلاً قطعه اي از يكي از گزارش هاي مستند مردمي پخش مي شود و سپس اين جمله بر صفحه ظاهر مي شود كه واقعيت چيست؟ بعد از جمله، برشي از فيلم همان فرد گزارش دهنده، از همان فيلم گزارش مستند پخش مي شود كه او مي گويد «ما مجبور بوديم كه اينطور بگوييم و آنچه را كه ديده ايم به اين شكل انعكاس دهيم» اما همان حقۀ اوليه و كهنۀ حذف ابتدا و انتهاي مطلب هم در اينجا بكار رفته است. اين موضوع عجيب است كه چگونه يكي از معروف ترين باندهاي امنيتي از حقه هاي ساده اي مانند برش و حذف سروته تا به اين حد استفاده مي كند. اين قطعۀ گزينش شده « ما مجبور بوديم كه اينطور بگوييم و آنچه را كه ديده ايم به اين شكل انعكاس دهيم» همانطور كه ذكر شد، قطعه اي از همان فيلم گزارش مستند مربوط به اين شخص است. اصل جمله اين است « ما نمي توانستيم همۀ آنچه را كه شاهد آن بوديم به بقيه بگوييم چون اولاً نه براي اينكار اجازه داشتيم ونه باور عمومي چنين اجازه اي را به ما مي داد بنابراين مسئله را خيلي ساده تر و كمتر از چيزي كه شاهد آن بوديم آنهم اگر ضروري مي شد در باره اش حرف مي زديم. ما مجبور بوديم كه اينطور بگوييم و آنچه را كه ديده ايم به اين شكل انعكاس بدهيم. از يك طرف هم استاد با پخش گستردۀ اين خبرها كه انتظارات عمومي را از ايشان بالا مي برد موافق نبود و مي گفت اين خبرها مي تواند به توهم و توهم گرايي منجر شود» در قطعۀ ديگر اين بولتن مونتاژ شده، مجدداً يك گزارش مستند و مردمي پخش مي شود و در ادامۀ آن اين قطعه فيلم از ايليا پخش مي شود « من هرگز كار خارق العاده اي نكرده ام. هيچ كرامتي ندارم» و اين جمله بعنوان دليلي بر ردّ گزارش پخش شده ارائه مي شود. در حاليكه جملۀ كامل اين محتوا از همان فيلم اوليه استخراج شده است و مطلقاً با تحريف صورت گرفته، متفاوت است. جملۀ اصلي كه در فيلم كامل موجود است اين است « من هرگز كار خارق العاده اي نكرده ام . من هرگز معجزه اي نكرده ام و هيچ كرامتي ندارم. هر چه بوده كار خداست. هر چه هست كار خداست وآنچه بعد از اين مي شود كار خداست. من معجزه گر نيستم اما خداوند با آساني قادر به معجزات است و آن را هميشه انجام مي دهد. من كار خارق العاده اي نكرده ام اما هرگاه فيض و رحمت خداوند ايجاب كند، هر كار خارق العاده اي قابل انجام است». روشن است كه حذف قسمتهاي كليدي از كل ساختار جمله و چسباندن آن به گزارۀ مورد نظر، كل واقعيت موضوع را تحريف مي كند. در قطعه اي ديگر از اين بولتن مونتاژي يك گزارش ديگر از گزارش هاي مستند مردمي پخش مي شود. دراينجا قطعاتي از مصاحبه با نه نفر كه شهادت مي دهند بيماريهايي همچون سرطان، ام اس، نارسايي هاي قلبي و انسداد عروق و حتي فلجي داشته اند و بعد از درمان شدن توسط ايليا به سلامتي و شفاي كامل رسيده اند. بعد از اين قطعه بولتن سازان دايرۀ مذاهب قطعاتي از فيلم چند مدعي انرژي درماني مانند ع.ا را پخش مي كند و سپس صحنه هايي از همان مدعيان كه مردم در حال شكايت از آنان در دادگاه به اتهام پول گرفتن در برابر درمان هستند. بولتن سازان ادارۀ اديان از طريق نمايش فيلم اين مدعيان، بلافاصله بعد از اعترافات شهادت مردم در بارۀ درمان شدن و كسب سلامت توسط استاد ايليا «ميم» سعي دارند به بيننده القاء كنند كه « اين هم از همان جماعت است» و نيز القاء كنند كه ايشان هم داراي همان تفكرات و همان نوع از عملكرد مي باشد در حالي كه با احترامي كه براي آن مدعيان قائل هستيم و كار آنها را خالي از واقعيت نمي دانيم اما هيچگونه شباهتي از هيچ بُعدي بين اين دو حوزه وجود ندارد. برخي از شاگردان ايليا نيز به درمانگري مي پردازند يا بنيادهاي تفكر يا گروههاي تحقيقاتي دارند اما تفاوتهاي بسيار اساسي و عميقي بين اين دو حوزه وجود دارد. در اين قسمت اِبا از همان حقۀ القاء استفاده مي كند تا بيننده فيلم اول را در ذهن خود به فيلم دوم گره بزند. اين گزارش دهندگان مانند صدها گزارش دهندۀ مردمي در زمينه هاي مختلف زنده اند و در فيلم هاي اصلي (برش نخورده) توضيحات كامل آنها و نيز اشاره به اين نكته كه هرگز پولي بابت درمان خود نپرداخته اند وجود دارد. خوشبختانه آنچه ازاين گونه فيلم ها در اختيار اِبا (ادارۀ برخورد با اديان) وجود دارد نمونۀ تدوين شده و ويرايش شده است و اصل فيلم ها (فيلم هاي مادر بعلاوۀ نسخه هاي تدوين شده) درآرشيو جمعيت ال ياسين موجود است. [فيلم هاي مادر به دليل داشتن تصاوير و توضيحات و جزئيات كامل سند بسيار محكمي براي نشان دادن تحريف ها و مونتاژهاي بكار رفته در بولتن مونتاژي دايرۀ مذاهب است ] در قطعه اي ديگر و به دنبال گزارش مشاهدات چند نفر كه با جزئيات كامل در بارۀ آنچه شاهد آن بوده اند توضيح مي دهند، برشي از فيلم مصاحبه با ايليا پخش مي شود. اين فيلم داراي مشخصات همان مصاحبۀ قبلي است. لباس، مو، ميز و زمينه دقيقاً با فيلم مصاحبۀ قبلي كه قطعه اي از آن استخراج شده بود تطبيق دارد و با توجه به مشخصات تصوير و كيفيت دوربين و نورپردازي، مسلماً از همان دوربين مربوط به مصاحبۀ قبلي است. اين مصاحبه در تاريخ 8/5/85 در منزل يكي از اعضاء جمعيت ال ياسين با ايليا «ميم» انجام شده است. بعد از قطعۀ گزينش شده برشي از مصاحبه پخش مي شود كه ايليا «ميم» در آن ضمن رد مشاهدات و تجربيات افراد مذكور بصورت مصداقي به چيزهايي كه آنان اشاره مي كنند، اشاره مي كند و همۀ آنها را غيرمرتبط با خود اعلام مي كند. اين رفتار براي كساني كه استاد ايليا «ميم» را مي شناسند يا از ايشان مطالبي يا كتابي خوانده اند رفتاري بسيار آشناست. ايشان هرگز مسائل فوق طبيعي را در سالهاي گذشته در ارتباط با خود تأييد نكرده اند واين اتفاقات و نشانه ها و تغييرات حيرت انگيز را نه كار خود بلكه كار خداوند مي دانند. جمله به اين صورت است: من هيچ وقت آن بيماران را شفا نداده ام. درمان آن سرطان ها كار من نيست. آن چيزهايي كه پارسال آقاي ر.ا مي گفت [ توضيح گفته هاي آقاي ر.ا ] را من انجام ندادم. در آن حادثه من آقاي ف را از مرگ نجات ندادم [ و توضيح ساير مطالب به مصداق ]. همۀ اينها كار خدا بود و كار خداست. هيچ كدام از اينها كار من نيست. خداوند از هر طريقي كه بخواهد عمل مي كند و كسي نمي تواند مانع او شود. همۀ اينها اتفاق افتادند اما همه چيز كار خداست نه غير او. من هم شاهد اين وقايع بودم اگر هم خداوند بخواهد از طريق من يا تو يا هر كس ديگري عمل كند، قصدش را جاري مي كند. اگر من بگويم آن همه اتفاق كار من بوده اين دروغ است. بعضي از آن نوشته ها توهم است. كار همين منافقان حقه باز بود كه مي خواستند با نوشتن مطالب دروغ گزارش هاي مستند و مردمي را تحريف كنند اما مسلماً گزارش هاي مستند مردمي واقعيت دارند، چون هزاران بار تكرار شدند، امروز هم در حال تكرار شدن اند و فردا هم بسيار بيشتر از گذشته تكرار خواهند شد. اينها مربوط به خداوند است نه هيچ كس ديگر. من اين كارها را نكرده ام و قادر به انجام آن هم نيستم. 7- در قسمتي ديگر از اين بولتن مونتاژي چند نامۀ خصوصي از برخي از شاگردان ايليا به او به چشم مي خورد كه در آن نامه ها كه خطاب آنها به ايليا است، نوشته شده كه او را عاشقانه دوست دارند و قلبشان عاشقانه براي او مي تپد و جملاتي خصوصي با لحني عاشقانه. اما جعل كنندگان و بولتن سازان اين مطالب را به اين صورت انعكاس مي دهند كه ايليا مردم را سحر و افسون كرده است. همچنين آنها اينطور مي خواهند خواننده و بينندۀ اين بولتن مونتاژي را توجيه كنند كه ايليا داراي روابط گستردۀ غيرشرعي است. اما با كمترين منطق هم نمي توان از نامه هاي يك نفر به شخصي معلوم، چنين نتيجه گيري جنون آميز، عجولانه و مغرضانه اي را داشت. هيچ يك از كارهاي افراد را نمي توان به حساب كسي جز خودشان گذاشت اما بولتن سازان با استفاده هاي شيادانه از اين گونه مصالح در متن بولتن تلاش كرده اند كه ايليا را از طريق نامه هايي كه ديگران به او نوشته اند يا از اظهار احساسات آنها، در نظر افكار عمومي زير سوال ببرند. حسينعلي قاضيان يكي از متهمين پرونده هاي امنيتي، پس از آنكه به جرم جاسوسي و فروش اطلاعات به بيگانگان و نظرسنجي براي آنان متهم و بازداشت شد در مورد قاضی پرونده نوشته که او بارها وي را با تهديد و ارعاب به پذيرش اعمالي كه مرتكب نشده بوده و اعتراف به موضوعاتي سياسي كه حقيقت نداشته وا مي داشته است. او افزوده که نخستين گروه بازجويانش وي را تهديد مي کرده اند که مسائل زندگي خانوادگي و خصوصي اش را با پرونده سازي و افزودن "دروغهاي شرم آور با شنيعترين كلمات كه از اشخاص عادي كوچه و بازار هم بعيد است" فاش کنند و همچنين خانواده، دوستان و حاميانش را با نسبت دادن فساد اخلاقي به وي و اينکه "گويا از بام تا شام در كار تجاوز به خانمها، آن هم از نوع شوهردارش" بوده است دوستان و اعضاي خانواده اش را مورد ارعاب و تهديد قرار مي داده اند. 8- در قسمتي از اين بولتن مونتاژي كه به راستي يك جعل نامۀ كامل است، فيلمي پخش مي شود كه درآن يك مصاحبه كننده مي گويد نيات شما از اين كارها [ تعليمات دوازده ساله، راه اندازي نشريات مختلف، تربيت مدرس و نويسنده، تأليف آثار متعدد در زمينه هاي مختلف، راه اندازي گروههاي تحقيقاتي و مطالعاتي ] چه بوده است و بلافاصله بعد از آن يك فيلم ديگر با مشخصات متفاوت(مشخصاتي مانند زمينه، نور، صدا و ...) نمايش داده مي شود كه در آن ايليا مي گويد « قصد من نفسانيات بوده، هوي و هوس بوده است. بدترين قصد را داشته ام. قصد من نابود كردن انسانها بوده. قصد من نابودي دين و مذهب بوده است. قصد من بدي و شرارت بوده است.»{نقل به مضمون } يكي از ناشيانه ترين قسمتهاي بولتن، همين قسمت است. به اين دلايل: الف- فيلمي كه در آن مصاحبه كننده سوال مي كند با فيلم مربوط به ايليا كاملاً و از جنبه هاي مختلف متفاوت است. اين دو فيلم با دو دوربين و دو كيفيت كاملاً متفاوت ضبط شده. كيفيت تصوير و صداي هر دو قطعه تفاوتهاي فاحشي با هم دارد بنابراين مسلم است كه سوالات مصاحبه كننده با يك دوربين مجزا، در يك زمان و مكان ديگر و صرفاً جهت مونتاژ روي فيلم ضبط شده است. ب - زمينۀ تصوير و مشخصات مكاني كه در تصوير سوال كننده ديده مي شود كاملاً و بطور واضح با مكاني كه ايليا در آن قرار دارد، متفاوت است و داراي اختلافات متعدد است كه مسلم مي كند اين دو فيلم مربوط به دو مكان و دو زمان مختلف است كه فقط به نيت مونتاژ به هم چسبانده شده است. ج - سومين و اصلي ترين دليل آن است كه اصل هر دو فيلمي كه عمليات جعل و مونتاژ توسط ابا روي آن انجام شده است در آرشيو صدا و تصوير جمعيت ال ياسين در ايران، كانادا، آمريكا و فرانسه وجود دارد. وقتي به اصل فيلم مراجعه شد مشخص گرديد كه اصل اين جملات كه ابتدا و انتهاي آن و سوال اصلي مربوط به آن حذف شده است اين بوده : انسان به اسم و عنوان و ادعا نيست. آيا اگر فردي لباس پادشاه يا گدا يا لباس نظامي يا روحانيون را برتن كند به صرف اين لباس مي توان او را پادشاه ، گدا ، نظامي يا روحاني دانست ؟ اسم ها و عناوين و ادعاها هم مانند همين لباس ها هستند . اما واقعيت تلخ آن است كه عموماً ادعاها و عناوين، معادل واقعيت شمرده مي شود . يعني كسي كه عنوان گدا را به خود داده ، گمان مي كند كه گداست و ديگران هم غالباً همين گمان را در بارۀ او دارند .كسي كه مدعي عرفان و روحانيت است و در آن جايگاه ايستاده يا اسمي به اين مضمون به او داده اند يا خودش به خودش داده، گمان مي كند كه اين حرفِ شوخي، واقعيت دارد . اگر در شناسنامۀ كسي نوشته شده مسيحي يا اگر كسي مدعي است كه مسيحي است ، فكر مي كند واقعاً مسيحي است درحالي كه واقعاً اينطور نيست . آيا اگر كسي ماسك دلقك يا ماسك جلاد روي صورتش گذاشت به اين معني است كه او دلقك يا جلاد است ؟ ادعاها و گمانهاي انسان همين حالت را دارند مثل صورتك هايي هستند كه واقعيت در پشت آنها نهفته است . حرف و ادعا مثل اين لباس است . مثل صورتك است مهم آن است كه چه كسي دارد آن را مي گويد . اكثر مردم فعلي و قبلي جهان معتقد بوده اند كه خداپرستند يا ايمان دارند اما اين عنوان خداپرستي و ادعاي موحد بودن تا چه حد واقعيت دارد ؟ اگر به معناي موضوع و به نشانه ها توجه كنيم شايد متوجه شويم كه بسياري از ما اساساً خداپرست نيستيم . پول پرستيم ، شيطان پرستيم ، شهوت پرستيم، همسر پرستيم ، فرزند پرستيم و چيزپرستي هاي ديگر . همانطور كه دين انسان به شناسنامۀ او نيست ، هويت انسان هم به ادعا و حرفهاي او نيست . اين ديوار خيالي را در خود بشكنيد و اين گمان موهوم را حفظ نكنيد. من دزد هستم. من قاتل هستم. من ديوانه هستم. دروغگو هستم. شياد هستم. من خيلي كارها را نمي توانم. من قديس هستم. من راستگوترين انسانم. من پادشاهم. من پيامبر هستم. من منتخب خدا هستم. من مسيح هستم. من رهبر جهان هستم. من پليس هستم. من هر كاري را مي توانم. من آدم خوبي هستم. نيات من شيطاني است. همۀ كارهايم بخاطر نفسانيات بوده. من براي قدرت طلبي كار مي كنم. قصد من شهرت طلبي است. نه. نيات من الهي است. همۀ كارهايم براي خداوند است. كار من خدمت به خدا و نجات انسانهاست و بس. من هرگز به نفسانيات آلوده نشده ام. هرگز قصد قدرت طلبي نداشته ام. من آدم بسيار صالحي هستم. من آدم بسيار ناصالحي هستم. همۀ اينها حرف است. همه اش ادعاست . صورتك است . لباس است . برچسب است . ما آن چيزي نيستيم كه گمان مي كنيم هستيم . ما همان چيزي هستيم كه دانايي اش را داريم . نشانه هايش را داريم . توانش را داريم . اعمال و محصولات ما مؤيد آن است ... اين روش خطرناك و بسيار مخربي كه ابا براي مونتاژ فيلم هاي شخصيتهاي معنوي و فرهنگي در پي گرفته است مي تواند پيامدهاي وخيمي به بار آورد. هر فرد تازه كاري در زمينۀ تدوين فيلم، با استفاده از يك نرم افزار پريمير يا حتي وي سي دي كاتر مي تواند در چند روز ياد بگيرد كه چگونه سخنراني يا مصاحبۀ هر كسي را يا بدون استفاده از اين ابزار ساده، چگونه متن حرفهاي هر كسي را آنطور كه مي خواهد به بهترين يا بدترين شكل هر طور كه مي خواهد مونتاژ كند يا بولتني جعلي و البته محرمانه در بارۀ او بسازد. با استفاده از روش مونتاژ و تحريف مي توان روح خدا را بعنوان شيطان و حتي شيطان را بعنوان روح خدا معرفي كرد. 9- بعد از قطعۀ مذكور، فيلم ديگري پخش مي شود كه درآن نشان مي دهد ايليا در حال بوسيدن انگشتان پاي يك زن سالخورده است. بعد از تصوير حديثي برصفحه ظاهر مي شود كه در آن انسان را از سجده كردن در برابر هر فردي نهي مي كند و اين را كاري حرام و شرك آميز مي داند. اما جعل كنندگان براي بينندۀ افسون شده توضيح نمي دهند كه اين پيره زن شصت هفتاد ساله در واقع مادر ايليا بوده كه چند سال پيش فوت كرده است. تصوير اين پيره زن بيمار را همۀ نزديكان و مرتبطين با ايليا مي شناسند و مي دانند كه او مادر ايليا بوده و علاقۀ ايشان به مادرش علاقه اي فوق العاده بوده و مدتها پرستاري شبانه روزي وي را بعهده داشته است. در ادامه توضيح شفاهي گوينده (بدون تصوير گوينده) شنيده مي شود كه چگونه يك مشرك و كسي كه انساني را به خدايي گرفته است ادعا مي كند كه بزرگترين مدافع و مبلغ خداپرستي و عشق به خدا در جهان است. آيا ادعاي واهي پيروان اين فرد كافر و مشرك كه مي گويند از طريق وي خدا را يافته اند در همين جا معلوم نمي شود؟ چگونه يك فرد مشرك و انسان پرست مي تواند مردم را خداپرست و موحد كند؟ الف - اين قطعه فيلم واقعي است و مربوط به زمان 21 سالگي ايليا (حدود پانزده سال پيش) است. حتي ايليا در يكي از سخنراني هاي سال 1377 در يكي از مراكز فرهنگي به صراحت به اين مسئله و بوسيدن دست و پاي مادرش اشاره كرده است. ب - هيچ آيه يا حديث معتبري نمي گويد كه نبايد بر دست و پاي مادر بوسه زد. ج - همين مطلب توسط ايليا در يك فيلم مستند (مصاحبه ) توسط خود ايشان ذكر شده است كه قطعاً اگر مسئله ايي چنين حاد مي بود از بيان آن خودداري مي شد. 10- در ادامۀ اين برش گوينده ادامه مي دهد كه مسئله كفر و شرك فقط به اين شخص محدود نمي شود بلكه همۀ نزديكان و مرتبطين با او نيز مبتلا به اين شرك و كفر هستند. در اينجا صدايي از همسر ايليا پخش مي شود كه او را با القابي كفرآميز مانند تو روح مني ... خطاب مي كند. احتمالاً اين جملات از استراق سمع گفت و گوي تلفني يا شنود گفتگو در منزل بدست آمده است. الف - نوع تحريفي كه در اين قطعه بكار رفته است تحريف مستتر است. واقعاً همسر ايليا (و در گذشته مادر او) چنين جملاتي را در بارۀ او گفته اند و حتي بعضي از شاگردان استاد جملاتي مانند سرور ما را در كتابها و مطالب منتشر شده شان ذكر كرده اند اما بولتن سازان اِبا سعي مي كنند از طريق القاء احساس، افكار شرورانۀ خود را به بيننده منتقل كنند. ب - آيا در روابط عاطفي و بويژه در روابط همسري چنين واژه هايي طبيعي نيست؟ آيا عشاق بطور شبانه روزي بدون آنكه نيتي يا انحرافي از توحيد و خداپرستي در آنها باشد، چنين كلماتي را به معشوق خود نمي گويند؟ آيا با اين استدلال نمي توان نتيجه گرفت كه همۀ عشاقي كه در اين عالم هستند كافر و مشرك بوده اند؟ ظاهراً در طول اين سال ها، روش جعل و مونتاژ و ميكس كردن قطعات تصويري مجزا از يكديگر، كاربرد فراواني براي باندهاي امنيتي ، داشته است. روش مونتاژ تصاوير و كنارهم چيدن تكه هاي بي ربط از هم براي القاي يك پيام جديد، در فيلم "اعترافات" هاله اسفندياري، کيان تاجبخش و رامين كاربرد داشته است. پخش اين فيلم از شبكه يك صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، درادامه روند اعترافگيري در دههي هفتاد در برنامههايي با نام "هويت" دنبال ميشد، و بدين ترتيب به خبرگزاري سعيد امامي "هويتي" نو و "چراغي" تازه بخشيده شد. يک کارشناس سياسي مقيم تهران در ارتباط با مستند "به اسم دموكراسي" مي گويد: "روند زيگزاگي سناريوي اين مستند كه به شكلي كاملا سردرگم بين اعترافات پارهپاره اين سه زنداني، ترجمه مقطع مستندي درباره انقلاب در قرقيزستان و تصاوير مبهم و محو شدهاي از شورشهاي شهري كه احتمالا به تظاهرات 18 تهران وبعد از آن در شهر تهران مربوط بود، پاس داده ميشد، بيش از آنكه حتي شبيه برنامه "هويت" (1375) يا اعترافات فعالان سياسي و دانشجويي (1381) باشد، شبيه محتواي ستون "اخبار ويژه "روزنامه كيهان بود؛ از اين لحاظ كه انبوهي از اسمها واصطلاحات لاتين در كنار تعداد معتنابهي نام افراد كه از قضا همگي با يكديگر ارتباطات مشكوك دارند، نهاده ميشود تا مشخص شود كه يك مجموعه توطئهگر وجود دارند كه در زمينهاي قرار است توطئه كنند." واقعيت اين است كه نه فقط چهره هاي سياسي بلكه تعداد افرادي كه پيش از اين و بطور گسترده اي در سطح كشور مورد تخريب شخصيتي و ترور رواني قرار گرفتند به روشي ساده شمرده مي شود. هر كسي كه كوچكترين توجهي از جانب مردم و جوانان به ايشان بوده است، هر كسي كه تعبير و قرائت او از زندگي و از روش زيستن متفاوت بوده، هر كسي كه به اسلام ميانه رو، متعادل، نرم و زنده معتقد بوده است، هر كسي كه به گونه اي ديگر انديشيده، به گونه اي ديگر جهان را ديده و به گونه اي ديگردر بارۀ خدا و دين و زندگي انديشيده، در فهرست افرادي قرار دارد كه طبق يك پروندۀ معلوم و همه جانبه و گسترده مي بايست تخريب شود، به افتضاح كشانده شود، بي آبرو و بي اعتبار شود و تبليغات و حقه هاي تبليغاتي بسيج شوند كه او را فردي منفور، دروغگو، ضدمردمي، منحرف و ضدخدا نشان دهند. گاهي اين تخريب هاي شخصيتي و ترورهاي رواني بطور نامحسوس و با تندي كمتري انجام مي شود مانند آنچه در بارۀ مصدق و بازرگان ديديم و با ملايمت بيشتر و با تزوير و فريبكاري بيشتر آنچه در بارۀ كورش هخامنشي بزرگ مرد تاريخ ايران طي سالهاي گذشته رخ داده است. اما گاهي اين تخريب ها به تندي و بصورت مستقيم تري صورت مي گيرد كه شخصيتهايي مانند دكتر خاتمي، حجت الاسلام عبدا... نوري، دكتر يزدي و مهندس عزت ا... سحابي از رهبران نهضت آزادي و دكتر سروش ( فيلسوف بزرگ و معاصر ايران) صورت گرفت. هنوز در خاطرمان مانده كه عكس هاي خاتمي با يك زن بي حجاب در حالي كه حالتي دور از شأن ايشان را مي خواستند تداعي كنند، در سطح وسيعي در سطح تهران منتشر شد و سعي داشتند خاتمي را فردي با انحراف اخلاقي نشان دهند يا عكس هايي از عبدا... نوري كه با كاركنان دختر و پسر روزنامۀ خرداد داشت در برخي از محافل افراطي بعنوان سندي از چرخش هاي ايشان مورد ارزيابي قرار مي گرفت و ايشان بعنوان مبلغ صحيونيست ها معرفي و به زندان افكنده شد. اما يكي از شخصيتهاي بزرگ و مردمي كه شايد بيش از ديگر شخصيتهاي شناخته شده فرهنگي و سياسي مورد تخريب قرار گرفت دكتر سروش، فيلسوف بزرگ ايراني بود. اين تخريب ها از جزئي ترين تا كلي ترين مسائل را در برمي گرفت. مثلاً برخي از رسانه هاي وابسته به محافلي مانند محفل سعيد امامي با به تمسخر گرفتن اسم شناسنامه اي ايشان فرج-دباغ-... كار را شروع كردند و برخي او را در توطئه اي جدي تعريف كردند: منافق، ملحد، بدعت گذار، سلمان رشدي، كسروي ... براي نشان دادن گوشه اي از اين تخريب ها و تهديدها به قسمتي از نامه هاي خود آقاي سروش به مقامات مختلف اشاره مي كنيم.دكتر سروش در اين نامه و نامه هاي ديگر و طي گفتگوهايي كه با برخي از دوستان خود داشته است به صراحت از فشارآوردن بازجويان از طريق به ميان كشيدن روابط خصوصي وي با همسرش (بعنوان يكي از روش هاي شكنجۀ رواني) نيز سخن گفته است. كه نمونه اي از آن را در اينجا ذكر مي كنيم. …بعد از سخنرانی من در دانشگاه اصفهان (آذر 1371) ، پاره ای از مطبوعات ،آن غوغاهای عنیف عافیت سوز را بر ضد نگارنده بر آوردند و با دشنه دشنام و تیغ تهمت به بد نام و بل و بی نام کردن او همت در بستند. تقریباً هفته ای نبود که یکی از روز نامه های کثیر الانتشار ناسزایی تحریک آمیز بر ضد من ننویسد و شبه کسروی بودن ، سلمان رشدی بودن ، منافق و ملحد . . . بودن مرا پراکنده نسازد. تحریکات این مطبوعات و سخنان غیر مسئولانه ای که بر زبان و قلم پاره ای از روحانیان رفت بی اثر نبود. مرا با تهدیدهای جانی روبرو ساخت. دانستم که جمعی به جدّ در کمین قتل من اند و از پاره ای مقامات و مراجع فتوا خواسته اند. و تنها خدا می داند که از آن روز تا کنون بر کسان ما از این بابت چه رفته است وچه ساعتها و روز ها در تلخی هراس و تشویش نا ا منی سپری شده است و چه محرومیت ها که نصیب دوستان من شده است. . . . [ بعد از این ماجرای فجیع و غم انگیز] وزارت اطلاعات هم با تهدید و تحدید و با احضارهای مکرر، مجال را بر من تنگ تر کرد و حقوق انسانی مرا ستاند و دست مخالفان را در قول و عمل گشاده تر نهاد. ...درخانه من مکرراً نامه های تهدید به قتل افکندند، در وزارت اطلاعات، ارعاباً به من گفتند که این گروه (انصارحزب الله) [ خدایا از اسمت نگذر، که این چنین اسم مبارکت را بی حرمت می کنند ] در پی آنند تو را تکه تکه کنند. و البته دست آخر هم خودشان مرا رسماً از تدریس در دانشگاه منع نمودند. مجال نشستن در محل کار، حتی در اتاق مقفل و در بسته را نیز بر من تنگ کردند و با آمدن و رفتن و خط و نشان کشیدن، زحمت کار کردن در آن محل را از سر لطف بر من آسان کردند. ایمني در خانه نشستن را نیز از من گرفتند و کار را به جایی رساندند که همسر من تصمیم گرفت (و در روزنامه سلام ، مورخ آبان 74 ا علام کرد) با فرزندانش در مسجدی به تحصن بنشیند تا وقتی که امنیتش را به او باز گردانند . . . . باری از شما برادران زحمتکش که « از برای راحت دگران متحمل بار گران » شده اید و حکم اخراج مرا قلمی کرده اید ، سپاسگزاری می کنم و مرکب قلم هایتان را ارج می نهم و اعتراف می کنم که در فکر جان بی مقدار خود بودن و در کام اژدها نرفتن و به هجوم و حمله و ستم و تبعیض و تکه تکه کردن و تعطیل درس و کلاس و نا امنی در خانه و محل کار و کوچه و خیابان این همه اهمیت دادن ، عذر موجهی برای غیبتهای غیر موجه نیست و انصاف می دهم که من و شما ، قربانی و زندانی بنیاد کژ نهادی شده ایم که در آن ، مدارج را به بهانه دهند به بها ندهند . بأرضٍ عالمها ملجم وجاهلها مکرم . عاقبت همه مان نیکو باد . ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم با پادشه بگوی که روزی مقدّر است ( نامه به اعضای هیأ ت مرکزی بدوی انتظامی اعضای هیأ ت علمی17/3/1376) گزیده ای از نامه دکتر عبدالکریم سروش به کمیسیون حقوق بشر اسلامي . . . من و خانواده ام اینک دست کم سه سال است که تحت فشار و محرومیتیم و در دو دانشگاه وحشیانه بر سر من ریختند و تنها اجل، حارس من بود. مسئولان وزارت ... به جای منع مهاجمان و آشوبگران، به آنها آزادی بیشتر دادند، مرا در فشار بیشتر نهادند و با احضارهای مکرر، تنگنا را بر من بیشتر کردند، تهدید به سیاه چال و تطمیع به پول را پیش گرفتند، حتی مسائل خصوصی خانوادگی مرا پیش کشیدند و سر زنش کنانه سخن از روابط خصوصی من با همسرم در میان آوردند تا مرا به زانو در آورند، در خیابان بی حکم و مجوز مرا دستگیر کردند، رسماً مرا ممنوع التدریس، ممنوع الخطابه، ممنوع الخروج و برای مدتی ممنوع القلم کردند، به مطبوعات دستور دادند چیزی از من چاپ نکنند. مطبوعاتی چون کیهان و صبح و کیهان هوایی را تشویق کردند تا هر چه می توانند، بی واهمه از تعقیب جزایی علیه من منتشر کنند تا جایی که مرا به تهمت جاسوسی متهم کردند. دوستان مرا در گرفتن شغل دچار اشکال کردند. بعضی را احضار کردند و رسماً به آنان دستور دادند تا از دوستی با من دست بکشند. در گزینشها دانشجویان را به سبب یا به توهم همفکری با من از ادامه تحصیل منع و بعضی را از دانشگاه اخراج کردند. خانوادة مرا در غیاب من با تلفن ها و امرها و توصیه های مکرر به ستوه آوردند. بر بعضی کتابهای من انگشت منع و توقیف نهادند. حقوق مرا به مدت بیش از یکسال قطع کردند. چه جو ناامنی برای همسر و فرزندانم پدید آوردند. دو فرزند نوجوان دانشجوی مرا به چه افسردگی روانی تلخی مبتلا کردند. باز خدا می داند که تلخی و تیرگی بی پناهی و بی دفاعی ای که شهروندانی چون من در ظل نظام جمهوری اسلامی تجربه کردیم، هیچ گاه جان آزردة ما را ترک نخواهد کرد. همسر و فرزند من در به در به این مسئول و آن متولی مراجعه می کردند و از آنها رعایت حداقل حقوق ایمنی و حفظ جان بی مقدار مرا نومیدانه می خواستند و جواب رد و سرد می شنیدند و وزارت اطلاعات صریحاً به من و همسرم می گفت: امنیت شما با ماست، بیهوده به اینجا و آنجا نروید. به خواسته های ما سر بسپارید، وگرنه آش همین آش است و کاسه همین کاسه ... ( بر گرفته از کتاب سیاست نامه ، از عبد الکریم سروش ) دوباره برمي گرديم به بررسي فيلم مونتاژ شده از استاد ايليا«ميم» كسي كه با استناد به شواهد و مدارك مي توان گفت در ميان شخصيتهاي غيرمشهور و حتي در ميان شخصيتهاي مشهور، در تاريخ جمهوري اسلامي ايران، هيچ كس تا به اين حد و به اين حجم و گستردگي مورد تخريب اجتماعي و ترور شخصيتي قرار نگرفته است. اِبا پس از دوازده سال تخريب اجتماعي متمركز بر معلم بزرگ ايليا «ميم» در سطح كشور و بويژه تهران، بلافاصله پس از دستگيري استاد ايليا «ميم» به اتهام بدعت گذاري در دين و الحاد و ارتداد كنترل عظيم خود را بر بسياري از رسانه ها آشكار نمود. وبلاگ نويساني از قم با ادبيات مذهبي افراطي وارد عرصه شدند، سايتها و وبلاگ هاي سرشار از توهين و فحاشي و تهمت فعاليت خود را بر عليه ايليا «ميم» آغاز كردند، شاگردان استاد به دايرة مذاهب در محل دفتر پيگيري هاي وزارت اطلاعات احضار شدند. طي اين احضارها بدترين تهمتها، توهين ها و جوسازي ها برعليه استاد ايليا«ميم» مطرح مي شد تا شايد رابطة شاگردان استاد از اين طريق قطع شود. در قدم دوم، زبان احضاركنندگان زبان زور و تهديد بود: يا ايليا را رها كنيد يا شما را در زندان 209 در انفرادي ملاقات مي كنيم. يا خودتان تشكل هايتان را تعطيل كنيد، تشكل هايي كه به هر شكل با ايليا در ارتباط است، يا ما آن را تعطيل مي كنيم. قدم سوم تهديد به افشاي مسائل خصوصي و خانوادگي كه از طريق شنودهاي تلفني يا به قول احضاركنندگان، از طريق دوربين هاي نصب شده در اتاقهاي خواب افراد بدست آمده بود، اهرم ديگري براي قطع ارتباط شاگردان استاد ايليا «ميم» با او بود. مأموران دايرة مذاهب با تطميع فراوان و اگر كارگر نبود به تهديد و فشار عيني و رواني و اگر اين هم اثر نمي كرد با به ميان كشيدن مسائل خصوصي و خانوادگي تلاش كردند تا از ميان اطرافيان ايليا يا حتي افراد خارج از جمعيت ال ياسين پروژة كهنة شاكيان خصوصي را فعال كنند و هر طور كه شده پرونده اي براساس شاكيان خصوصي براي ايليا فراهم كنند تا از اين طريق بتوانند با پشتيباني تبليغات وسيع و پرحجم رسانه اي راه را براي به حبس كشاندن استاد فراهم كنند ... تلويزيون و راديو سريال ها و ميزگردهايي را پخش كردند كه در مركز تبليغات سياه آنان ايليا به نحوي حضور داشت. برخي از روحانيون افراطي جلسات متعددي را در محافل مذهبي و حتي دانشگاهي برعليه استاد ايليا «ميم» برگزار كردند، مقالات و كتابهايي توسط همين روحانيون افراطي برعليه او نوشته شد و آنطور كه امروز گفته مي شود قرار است دوباره و دوباره تا (به تصور نفرت پرستان) نابودي جايگاه اجتماعي و مردمي معلم بزرگ تفكر ايليا «ميم» سيل هاي پي درپي از تبليغات منفي ادامه داشته باشد. باز مي گرديم به بررسي فيلم هاي مونتاژ شده به قصد ترور اجتماعي ايليا «ميم». 11- قطعه بعدي، تصاويري از ايليا را نشان مي دهد كه با تعداد زيادي از دختران و پسران و زنان و مردان در حال گفتگوي دوستانه است وگاهي با بعضي از حاضران آنجا شوخي مي كند، دست مي دهد و با حالتي دوستانه و صميمانه با آنان برخورد مي كند. مانند حالتي كه در عكس ها ي يادگاري ديده مي شود. بعضي از خانم هاي حاضر از نظر فرهنگ مذهبي متعصب، بد حجاب محسوب مي شوند. روسري برسر دارند اما موهاي آنها تاحدي معلوم است. سپس نوبت توضيحات گوينده كه در اينجا تصوير او نيز پيداست، مي رسد. گوينده كه خود يكي از عناصر اصلي جعل سند است توضيحاتي مي دهد كه در آن تلاش مي كند به زعم خود تناقض هايي از ايليا را افشا كند. « چگونه كسي كه با نامحرم دست مي دهد يا به نامحرم نگاه مي كند مي تواند ايمان و خداپرستي را به مردم تعليم دهد؟ چگونه كسي كه به احكام قرآن عمل نمي كند و حدود شرعي را رعايت نمي كند مي تواند در بارۀ قرآن حرف بزند و مدعي فهم قرآن باشد.» بعد از اين دو سوال دوباره همان تصوير پخش مي شود اما بصورت عكس. عكس ها در حالتي است كه ايليا با بعضي از خانم هاي بقول گوينده بي حجاب در حال دست دادن است. اين عكس ها براي تأييد دوبارۀ حرفهاي گوينده انتخاب شده است. سپس دوباره تصوير گوينده ديده مي شود كه مي گويد در بين اين افراد تعدادي از زنان و دختران همسر دارند و اين استاد اعظم [با لحني تمسخرآميز بيان مي شود] وقيحانه و بيشرمانه با زنان به شوخي و دست دادن و روبوسي [چنين چيزي يا مشابه آن در تصوير ديده نمي شود ] مي پردازد. آيا اين شياد مي تواند ادعاي مسلماني كند؟ الف – سوال اول اين است كه آيا اگر كسي با شما دست داد يعني شما را بوسيده؟ هر زني با هر مردي دست مي دهد يعني ... ؟ و سوال بعد اين است كه آيا دست دادن بين زن و مرد مي تواند دليل بر شيادي و انحراف باشد بنابراين تقريباً نزديك به همۀ مردم جهان امروز شياد و منحرف اند. ب - بايد گفت كه ايليا بارها در نطق هاي عمومي و غيرعمومي و در بيانيه هاي مختلف اعلام كرده است كه او « فردي مذهبي نيست. قديس نيست. پيشواي مذهبي نيست و هيچ ادعايي در زمينۀ مذهب ندارد» بنابراين اگر برفرض چنين اعمالي هم بر ضد تعاليم اسلام واقعي و قرآن واقعي، نه اسلام افراطي و طالباني مي بود، يك تناقض محسوب نمي شد. ج - ما خود در جلسات متعدد عمومي شاهد چنين صحنه هايي بوده ايم. نه فقط در بارۀ ايليا بلكه در بارۀ اكثر بزرگان معنوي عصر حاضر و در بارۀ بيشتر اساتيد معنوي امروز جهان. د - آيا قرائت از اسلام و تفسير قرآن در طول زمان هاي مختلف متناسب با شرايط زمان و مكان نيست. آيا مي شود الان به سبك زمان پيامبر اسلام (ص) زندگي كرد يا مثل طالبان كه بنابر سندهاي به زعم خودشان معتبر شريعت مي گفتند زن بايد روبند داشته باشد يا ديدن تلويزيون حرام است و دستور دادند تلويزيون ها را مردم از بالاي پشت بام در كوچه ها بيندازند يا مجسمه هاي تاريخي را با خمپاره و كاتيوشا از بين بردند چون مي گفتند مجسمه سازي حرام است، زندگي كرد. به چه اعتباري بايد اسلام افراطي و متحجر و طالباني را بجاي اسلام واقعي و ناب محمدي (ص) گرفت. آيا دست دادن با يك دختر يا زن در مسلمان بودن يك نفر تعيين كننده است يا روح و رفتار دزدي، فساد، سوء استفاده، دروغ، حقه بازي، آزار و اذيت انسانها و مفاسد ديگر كه وجود متحجران را اشباع كرده است. پيامبر اسلام نماز و عبادت چنين افرادي را به حركات كلاغ (هنگامي كه مشغول خوردن زباله است) تشبيه مي كند كه پي در پي خم و راست مي شود و عيسي مسيح (ع) چنين مدعياني را به قبرهاي آراسته تشبيه مي كند. مي فرمايد « شما مانند قبور آراسته هستيد. برون آن پاك و پاكيزه و درون آن پر از استخوان و سياهي و تباهي و فساد ». اما به راستي اگر عيسي مسيح هم اكنون سخن مي گفت چه بسا چنين افراد متظاهر و فرصت طلب و رياكاري را حتي به قبرهاي آراسته هم تشبيه نمي كرد زيرا علاوه بر باطن زشت و فاسد حتي ظاهر اين افراد و ظاهر رفتارهاي آنها هم بسيار نفرت انگيز و پليد و ضدانساني است. 12- قطعۀ بعدي فيلمي است از ايليا كه او در بارۀ هشت سالگي خود توضيح مي دهد. برش در بارۀ مقطعي است كه ايليا توضيح مي دهد كه در كودكي مورد شكنجۀ يكي از برادران خود قرار گرفته است و او بارها ايليا را با مشت و لگد و سيلي تا سرحد مرگ كتك زده و در حالي كه ايليا در حال گريه كردن بوده است ناگهان و به دستور برادر بزرگتر مي بايست مي خنديده و اگر دراين شكنجۀ گريه و خنده مطابق انتظار عمل نمي كرده، كتك ها دوباره شروع مي شده. سپس تصوير گوينده اما اين بار نه با ژست مذهبي بلكه با يك ژست روانشناسانه ظاهر مي شود و تحليل مي كند كه كسي كه در كودكي مورد چنين آزار و شكنجه هايي واقع شده است آيا مي تواند يك استاد معنوي و يك معلم بزرگ تفكر [با لحني مسخره بيان مي شود] باشد. الف – اما بايد پرسيد آيا وجود فشار روحي و جسمي يكي از عناصر تقريباً مشتركي نيست كه در زندگي اكثر بزرگان عصر حاضر و اكثر بزرگان تاريخ بشر وجود داشته است؟ با چه توجيهي مي توان شكنجه هاي جسمي و روحي يك نفر در زمان كودكي را ركن نسبت دادن اتهام ديوانگي به استاد ايليا «ميم» دانست؟ آيا همۀ بزرگاني كه در كودكي خود مورد آزار و اذيت قرار گرفته اند، ديوانه اند؟ 13- در بخش ديگر دستخط هايي منسوب به ايليا پخش مي شود كه در آن مطالبي را با ضمير اول شخص (من) نوشته است. اينها مطالبي در بارۀ تمرينات شاگردان، در بارۀ نتيجۀ مذاكرات بعضي از مسئولان جمعيت در بارۀ توصيه هايي به افراد مختلف و در بارۀ مطالبي به نقل از ديگران است. طراحان فيلم مونتاژي سعي مي كنند با حذف ابتدا و انتهاي مطالب و انتخاب برش هاي دلخواه از ميان آنها اتهاماتي را بر اساس دستنوشته هاي شخصي و خصوصي مطرح كنند. در حاليكه با مراجعه به مطالب قبلي و بعدي يا با معلوم شدن كل پازلي كه اين قطعه متن، جزئي از آن است فاصلۀ پرنشدني تعبير جعل شدۀ مونتاژ كاران با واقعيت آنچه هست، معلوم مي شود. بعنوان مثال در چند جلسۀ حضوري وخصوصي ايليا شرح حال بعضي از بيماران را نوشته است كه من چنين يا چنانم اما مونتاژكاران با كپي اين جمله و استخراج آن از پروندۀ مربوطه آن را به خود ايليا نسبت مي دهند و اين تصوير بصورت عكس بر صفحه نمايش داده مي شود. همچنين قسمتي از پاسخ هاي كتبي ايليا به بعضي از سوالات نشان داده مي شود كه كاملاً مشخص است ابتدا و انتهاي اين مطالب حذف و مطالب بصورت گزينشي انتخاب شده است. انجام چنين عملي حتي با كتب مقدس هم مي تواند تعابيري شيطاني و تاريك را پديد آورد. فرض كنيم كه يك دشمن ايدئولوژيك كه قصد ضربه زدن به قرآن و اسلام را دارد از قرآن برحسب نيت مغرضانه و پليد خويش صرفاً آياتي را براي معرفي اسلام استفاده كند كه بيانگر بدي و بدخواهي باشد. آيا با استفاده از اين روش تكه برداري از يك متن كه مانند برداشتن يك تكه از يك پازل است نمي توان همۀ نويسندگان، محققان، مشاوران و پزشكان و روانشناسان دنيا را به چيزهاي مختلف متهم كرد؟ اين نوع از روش مونتاژ سالهاست كه ديگر مورد استفادۀ جعالان حرفه اي و بين المللي قرار نمي گيرد زيرا از نظر افكار عمومي حقه اي افشاشده محسوب مي شود. [1] (PERCEPTION MANAGEMENT)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر